دست نوشـته |
سرتو بذار رو شونه هام خوابت بگیره بذار تا آروم دل بی تابت بگیره بهم نگو از ما گذشته دیگه دیره حتی من از شنیدنش گریه م می گیره بذار رو سینه م سرتو چشمای خیسو ترتو بذار تا سیر نگات کنم بو بکشم پیرهنتو بغل کنو بچسب بهم بکش دوباره دس بهم جز تو کسی رو ندارم نزدیک تر از نفس بهم وقتی چشات خوابش میاد آدم غماش یادش میاد یه حالتی تو چشماته که عشق خودش باهاش میاد
ممنون از مهربانی! به خاطر گذاشتن این آهنگ در بلاگش راستی اینم بلاگش http://nazeahoo.parsiblog.com/ [ شنبه 87/8/11 ] [ 2:40 عصر ] [ پویا ]
[ نظر ]
سلام دیشب شب قدر بود، یه شب به یاد موندنی! بعد از مدتها رفتم پیش بچه های هیئتمون، ( این دو سالی که یه شهری دیگه رفتم دانشگاه ، به ندرت به بچه ها سر می زدم. ) قبل اینکه برم اونجا خیلی حال قریبی داشتم، خیلی غمگین بودم، راستشو بخواید اصلاً روم نمی شد برم! به خاطر فرصت هایی که تو این دو ساله که نه، تو این 21 سال زندگیم از دست داده بودم، به خاطر کارهای اشتباهی که انجام دادم، و چه فیض هایی که به خاطر این اشتباهات از دست داده بودم. بعد کلی که با خودم کلنجار رفتم، بالاخره تصمیم گرفتم که برم، خلاصه یه دوش گرفتم، ساعت دوازده، یک بود که رفتم مسجد پیش بچه ها، بعد از احوال پرسی با بچه ها و شنیدن تیکه ها که چرا به ما سر نمی زنی، رفتم توی مسجد، به زور یه جا پیدا کردم و نشستم. همین طور که نشسته بودم، داشتم به همه چیز فکر می کردم، هر چیزی که تو این یکی دو ساله برام اتفاق افتاده بود، زیبا یا نازیبا ! انقدر تو فکر بودم و ناراحت که حتی صدای مداحم نمی شنیدم! یه لحظه حواسم شد، دیدم می خوان قرآن سر بگیرن، به خودم اومدم، یه نگاهی به اطرافم کردم، دیدم همه در حال گریه زاری هستند و از خداشون یه چیزی می خوان، با خودم گفتم درسته که تو این مدت فرصت های زیادی رو از دست دادی و به اونجایی که باید می رسیدی نرسیدی، اما الان که اینجایی، تو خونه ی خدا ( مسجد )، تو این شب عزیز و گرامی، که از هزار شب والاتره، این یعنی اینکه تو دعوت شدی و خداوند به تو عنایت خاص داره، به جای اینکه غصه بخوری و حسرت، امید داشته باش، چرا که ناامیدی بزرگترین گناهانه، امیدوار باش و به این فکر کن که فردا هم روزه خداست، اما فراموش نکن که دیگه فرصت ها رو از دست ندی، فرصت هایی که هیچ وقت بر نمی گرده! با خوشحالی تمام و سبک بالی، قرآن به سرم گرفتم و بک یا الله گفتم. التماس دعا. یا علی [ دوشنبه 87/7/1 ] [ 2:21 عصر ] [ پویا ]
[ نظر ]
سلام خدمت تمام دوستان بند از چند وقتی که نبودم، به طور تصادفی به یه بلاگ برخورد کردم و مطلب زیر رو توش دیدم که با اجازه ی نویسنده عیناً تو بلاگم گذاشتم. امیدوارم این ماه رمضان نقطه سرآغازی برای رسیدن به جامعه ای آرمانی باشه. برای تعجیل در فرج آقامون، صلوات. التماس دعا
بسم رب مولانا صاحب العصر و الزمان(عج)
حجاب : تلالو شبنم بر چهره گل است
توی شهر وقتی راه می ری و یا می خوای جایی رو نگاه کنی برای رسیدن به مقصد، بیشترین چیزی که به چشمت می خوره و نگاهت می افته، خانم های متشخصیه که با بهترین پوشش ها و طراحی ماهرانه ظاهر، خود را عرضه می کنند و تمایل به مطرح شدن دارند (احتمالا اعضای خانواده شون تحویلشون نگرفته)، و بعضاً حتی بیشتر از یک پوشش و اینطور راه رفتنه، بطوری که اگر در یک مکان نسبتاً شلوغ برای خریدی رفتی، با یک حرکت جوانمردانه چنان تنه ای می زنند و اصلا هم به روی خود نمی آورند، که بخاطر اعتقادات و حفظ مُحرماتی که در درونت هست، کوچکترین خمی به ابرو بیاوری، می بینی که یک چند عدد مختصر ناسزا هم نثارت کردند و یا خیلی بخواد هیچی نگفته باشه، می گه حالا چی شده مگه ...
انقدر به عدد این جمعیت شریف و بی پروایی نمودن این بزرگواران اضافه شده که گاهاً حتی نگاه کردن به سمت پایین و زمین مقدس خداوند کفایت نمی کنه و چشم زیبای انسان که پناه اشک بر اهل بیت و مأنوس بودن با کلمات نورانی قرآن کریم و رؤیت جمال بندگان صالح و مقربین به درگاه خدای متعال است، با صحنه های دیگری مواجه می شود ...
که چگونه تلاش می کنم تا نقطه ای را بیابم که نگاهم را به آن بدوزم، که مگر حتی نگاه ناخواسته ای هم به صحنه ای حرام انگیز آلوده نگردد، و در ذهنی که می خواهد به خدا و اهل بیتش فکر کند، تصویر غیر شکل نگیرد ... اما ... چه باید کرد ؟ آری باید تحمل کرد و اصرار ورزید و خسته نشد و همواره در مسیرهای خطرناک، ذکر گفت و توسل و تمسک جست و مدام به تلقین ذهن پرداخت و به او آموزش داد که صحنه هایی را بخاطر بسپار که تو را از معشوقت دور نکند ... به مؤمنان بگو چشمهای خود را (از نگاه به نامحرمان) فروگیرند، و عفاف خود را حفظ کنند; این برای آنان، پاکیزهتر است; خداوند از آنکه چه انجام می دهید آگاه است! (30)
وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الإرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (31)
و به آنان، با ایمان بگو چشمهای خود را (از نگاه هوس آلود) فروگیرند، و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را جز آن مقدار که نمایان است، آشکار ننمایند و (اطراف) روسریهای خود را بر سینه ی خود افکنند (تا گردن و سینه با آن پوشانده شود)، و زینت خود را آشکار نسازند مگر برای شوهرانشان، یا پدرانشان، یا پدر شوهرانشان، یا پسرانشان، یا پسران همسرشان یا برادرانشان، یا پسران برادرانشان، یا پسران خواهرانشان، یا زنان همانند (هم کیششان) یا بردگانشان (کنیزانشان)، یا افراد سقر (سفیه و ابله) که تمایلی به زن ندارند (میل جنسی در آنها وجود ندارد)، یا کودکانی که از امور جنسی مربوط به زنان آگاه نیستند؛ و هنگام راه رفتن پاهای خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانیشان، دانسته شود (و صدای خلخال که برپا دارند به گوش رسد). بسوی خدا بازگردید ای مؤمنان، تا رستگار شوید! (31)
البته بهتره طالبان حقیقت به تفسیر این آیات هم مراجعه بفرمایند تا بهتر دریابند ...
(حرف اخر این پست:
چندتا دعا می کنیم عزیزان امینش با شما... خدایا به همه جوانان ما حیای فاطمی غیرت حیدری صبر زینبی عطا بفرما ... فرج مولا مون صاحب الزمان(عج) رو برسان ...روح امام و شهدا رو از ما شاد و خشنود گردان ... مارو در دنیا و اخرت شرمنده امام و فرزندان صدیقش شهدا نکن ...) [ دوشنبه 87/6/25 ] [ 2:30 عصر ] [ پویا ]
[ نظر ]
زندگی گرمی دلهای به هم پیوسته است تا در آن دوست نباشد همه درها بسته است [ چهارشنبه 87/6/13 ] [ 11:37 صبح ] [ پویا ]
[ نظر ]
1-ابتدا کف دو دستتان را روبروی هم قرار دهید و دو انگشت میانی دست های چپ و راستتان را پشت به پشت هم بچسبانید. 2-چهار انگشت باقی مانده را از نوک آنها به هم متصل کنید. 3-به این ترتیب تمامی پنج انگشت به قرینه شان در دست دیگر متصل هستند. 4-سعی کنید انگشتان شصت را از هم جدا کنید. انگشت شصت نمایانگر والدین است. انگشت های شصت می توانند از هم جدا شوند زیرا تمام انسان ها روزی می میرند. به این صورت والدین ما روزی ما را ترک خواهند کرد. 5-لطفا مجددا انگشت های شصت را به هم متصل کنید. سپس سعی کنید انگشت های دوم را از هم جدا نمائید. انگشت دوم (انگشت اشاره) نمایانگر خواهران و برادران هستند. آنها هم برای خودشان همسر و فرزندانی دارند. این هم دلیلی است که آنها ما را ترک کنند. 6-اکنون انگشت های اشاره را روی هم بگذارید و انگشت های کوچک را از هم جدا کنید. انگشت کوچک نماد فرزندان شما است. دیر یا زود آنها ما را ترک می کنند تا به دنبال زندگی خودشان بروند. 7-انگشت های کوچک را هم به روی هم بگذارید. سعی کنید انگشت های چهارم (همان ها که در آن حلقه ازدواج را قرار می دهیم) را از هم باز کنید. احتمالا متعجب خواهید شد که می بینید به هیچ عنوان نمی توانید آنها را از هم باز کنید. به این دلیل که آنها نماد زن و شوهری هستند که برای تمام عمر به هم متصل باقی می مانند. عشق های واقعی همیشه و همه جا به هم متصل باقی میمانند. شصت نشانه والدین است انگشت دوم خواهر و برادر انگشت وسط خود شما انگشت چهارم همسر شما و انگشت آخر هم نماد فرزندان شما است. [ سه شنبه 87/5/29 ] [ 8:48 صبح ] [ پویا ]
[ نظر ]
درد من حصار برکه نیست! درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است. [ شنبه 87/5/26 ] [ 12:44 صبح ] [ پویا ]
[ نظر ]
چند تا جمله مسخره و خنده داری که روی بعضی محصولات آمریکایی دیده شده: [ سه شنبه 87/5/22 ] [ 6:47 صبح ] [ پویا ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |