دست نوشـته |
اتل متل یه بابا دلیرو زارو بیمار اتل متل یه مادر یه مادر فداکار اتل متل بچه ها که اونارو دوست دارند آخه غیر اون دوتا هیچ کسی و ندارند مامان بابا رو می خواد بابا عاشق اونه به غیر بعضی وقتا بابا چه مهربونه وقتی که از درد سر دست می زاره رو گیجگاش اون بابای مهربون فحش می ده به بچه هاش همون وقتی که هر چی جلوش باشه می شکنه همون وقتی که هر کی پیشش باشه می زنه غیر خدا و مادر هیچ کسی و نداره اون وقتیکه بابا جون موجی می شه دوباره دویدم ودویدم سر کوچه رسیدم بند دلم پاره شد از اون چیزی که دیدم بابام میون کوچه اوفتاده بود رو زمین مامان هوار می زد شوهرم رو بگیرین
مامان با شیون و داد می زد توی صورتش قسم می داد بابا رو به فاطمه(س)به جدش تو رو خدا مرتضی زشت میون کوچه بچه داره می بینه تو رو به جون بچه بابا رو دوره کردن بچه های محله بابا یه هو دویدو زد تو دیوار با کله هی تند و تند سرش رو بابا می زد تو دیوار قسم می داد حاجی رو حاجی گوشی و بردار نعره های بابا جون پیچید یه هو تو گوشم الو الو کربلا جواب بده به گوشم مامان دوید و از پشت گرفت سر بابا رو بابام با گریه می گفت کشتند بچه هارو بعد مامان و هولش داد خودش خوابید رو زمین گفت که مواظب باشین خمپاره زد بخوابین الوالو کربلاپس نخودا چی شدن کمک می خوام حاجی جون بچه ها قیچی شدن تو سینه و سرش زد هی سرش و تکون داد رو به تماشا چی ها چشما شو بست و جون داد بعضی تماشا کردن بعضی فقط خندیدن اونایی که از بابام فقط امروز دیدن سوی بابا دویدم بالا سرش رسیدم از درد غربت اون هی به خودم پیچیدم دردو غربت بابا نشونه های درد درد و غربت باباغنیمت از نبرد شرافت و خون و دل نشونه های مرده ای اونای که امروز دارین بهش می خندین برای خنده هاتون دردشو می پسندین امروزه شو نبینین بابام یه قهرمون یه روز به هم می رسیم بازی داره زمونه موج بابام کلید قفل در بهشته درو کنه هر کسی هر چیزی و که کشته یه روز پشیمون می شین که دیگه خیلی دیره گریه های مادرم یقه تونو می گیره...................! [ چهارشنبه 87/11/23 ] [ 2:33 عصر ] [ پویا ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |